زمان تقریبی مطالعه: 17 دقیقه
 

مفعول له





مفعول له، یک اصطلاح نحوی است که در جمله علت انجام فعل را نشان مي‌دهد.

فهرست مندرجات

۱ - تعریف لغوی مفعول‌ له
۲ - تعریف اصطلاحی مفعول‌ له
۳ - وجه نامگذاری مفعول‌ له
۴ - جایگاه مفعول‌ له
۵ - اسامی مفعول له
۶ - اقسام مفعول‌ له
       ۶.۱ - مفعول لأجله
       ۶.۲ - مفعول مِن أجله
۷ - شرایط نصب مفعول له
       ۷.۱ - مصدر بودن آن
              ۷.۱.۱ - اتحاد آن با عامل در فاعل
       ۷.۲ - اتحاد آن با عامل در زمان
۸ - حروف دال بر تعلیل
۹ - حکم اعراب در مفعول له
       ۹.۱ - جواز نصب و جر
       ۹.۲ - وجوب جر
۱۰ - عامل نصب مفعول له
       ۱۰.۱ - منصوب به نزع خافض
       ۱۰.۲ - فعل
       ۱۰.۳ - شبه فعل
۱۱ - اشکال مفعول‌ له
       ۱۱.۱ - مقرون به ال
       ۱۱.۲ - مضاف
              ۱۱.۲.۱ - اعراب این شکل
       ۱۱.۳ - مجرد از ال و اضافه
۱۲ - مفعول‌له در قرآن
۱۳ - مفعول‌ له در حدیث
۱۴ - اصول مفعول‌ له
       ۱۴.۱ - تأخر مفعول‌له از عامل
              ۱۴.۱.۱ - حکم تقدم مفعول‌له بر عامل
              ۱۴.۱.۲ - امتناع تقدم بر عامل
              ۱۴.۱.۳ - جواز تقدم بر عامل
       ۱۴.۲ - ذکر عامل مفعول‌ له
       ۱۴.۳ - ذکر مفعول ‌له در کلام
       ۱۴.۴ - عدم تعدد در مفعول‌ له
۱۵ - پانویس
۱۶ - منبع

۱ - تعریف لغوی مفعول‏ له



عنوان مورد بحث از اسم (مفعول) و قید آن (له) تشکیل شده و در مقابل "مفعول مطلق" است که چنین قیدی را ندارد. لفظ "مفعول" به تنهایی، اسم مفعول از مادّه‌ی "فعل" و در لغت به معنای معمول و انجام یافته است اما در صورت اِسناد آن به قید "له"، معنای "انجام یافته به سبب آن" خواهد داشت.
[۲] . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۸۸.
در این معنا "لام" برای تعلیل بوده و قید "له" در مقابل قیود دیگری همچون قید "به" در "مفعول به" و یا قید "فیه" در "مفعول فیه" است.
[۴] . الجامی، عبدالرحمن بن أحمد؛ الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۲۳.


۲ - تعریف اصطلاحی مفعول‏ له



"مفعول‏له" در اصطلاح نحو، عبارت است از مصدری منصوب که علت وقوع فعل و عملی را بیان می‌کند؛
[۵] . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۳۷.
[۶] الصفایی البوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۷۱.
مانند: «جِئْتُ رغبةً فیکَ»؛ در این مثال "رغبةً" مصدر منصوبی است که علت انجام کار (آمدن) را بیان می‏کند.

۳ - وجه نامگذاری مفعول‏ له



همانطور که در معنای لغوی بیان شد حرف جر "لام" در "مفعول‏ له" برای تعلیل است که با لحاظ این معنا، معنای لغوی در "مفعول‏ له" با معنای اصطلاحی آن موافق خواهد بود؛ زیرا "مفعول‏له" مصدری است که توسط آن، علت و سبب وقوع انجام یافته‌ای (فعل و عملی) بیان می‌شود.

۴ - جایگاه مفعول‏ له



در علم نحو، مباحث "مفعول له" در باب اسم، بخش منصوبات در کنار سایر مفاعیل بررسی می‏شود اما در میان عالمان نحو در ترتیب ذکر مفاعیل دو رویکرد مشاهده می‌شود؛ بعضی همچون ابن مالک در "ألفیه" مبحث "مفعول له" را به لحاظ مصدر بودن و نزدیکی آن به مفعول مطلق، بعد از مبحث "مفعول‌مطلق" آورده‌اند
[۷] الصبان، محمد بن علی؛ حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۴۳.
و در مقابل بعضی دیگرهمچون ابن حاجب در "الکافیه" بعد از مبحث "مفعول‌فیه" به آن پرداخته‌اند.

۵ - اسامی مفعول له



ذکر این نکته قابل توجه است که از مفعول له به "مفعول لأجله" و "مفعول من ‌أجله" نیز تعبیر شده است.
[۸] . ابن هشام، عبدالله بن یوسف؛ شرح قطر الندی و بل الصدی، رضوی، ۱۳۸۳هـ ق، چاپ یازدهم، ص۲۲۶.


۶ - اقسام مفعول‏ له



"مفعول‏له" بر دو قسم است:

۶.۱ - مفعول لأجله


این قسم از مفعول له که به آن "مفعول له تحصیلی" نیز می‌گویند
[۹] . الجامی، عبدالرحمن بن أحمد؛ الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۲۳.
[۱۰] الصفایی بوشهری، غلامعلی؛ بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۷۲.
در جایی است که فعل و عمل برای به دست آوردن و تحصیل آن واقع می‌شود؛ مانند: «ضَربتُک تأدیباً»؛ در این مثال "تأدیباً" مفعول له تحصیلی است که فعل و عمل زدن (ضرب) به خاطر به دست آوردن و تحصیل آن (ادب کردن) واقع شده است.

۶.۲ - مفعول مِن أجله


این قسم از مفعول له که به آن "مفعول له حصولی" نیز می‌گویند
[۱۱] . الجامی، عبدالرحمن بن أحمد؛ الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۲۳.
[۱۲] الجامی، عبدالرحمن بن أحمد؛ الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۲۳.
در جایی است که فعل و عمل به خاطر حاصل بودن آن، واقع می‌شود؛ مانند: «قعدتُ عن الحربِ جُبناً»؛ در این مثال "جُبناً" مفعول له حصولی است که فعل و عمل بازماندن (قعود) به خاطر حاصل بودن آن (ترسو و بزدل بودن) واقع شده است.

۷ - شرایط نصب مفعول له



مفعول له با وجود شرایطی منصوب واقع می‌شود که در ادامه به آنها اشاره می‌شود:

۷.۱ - مصدر بودن آن


مصدر بودن آن
[۱۳] . الصبان، محمد بن علی؛ حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۴۴.
از این رو "العسَل" در مثال «جئتُک لِلعسلِ» به جهت مصدر نبودن، مجرور به "لام" شده و نصب آن (جئتُکَ العسلَ) بنابر مفعول له جایز نیست.

۷.۱.۱ - اتحاد آن با عامل در فاعل


اتحاد آن با عامل در فاعل
[۱۴] . سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر؛ البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، دار الحکمة،۱۳۷۶هـ.ش، چاپ چهارم، ص۱۸۴.
از این رو لفظ "إستغاثة" در مثال «أجبتُ الصارخَ لإستغاثتِه»؛ مجرور به "لام" شده و نصب آن (أجِبتُ الصارخَ إستغاثتَهُ) بنا بر مفعول له جایز نیست؛ زیرا فاعل "إجابة" (متکلم)، غیر از فاعل "إستغاثة" (فریاد زننده) است.

۷.۲ - اتحاد آن با عامل در زمان


اتحاد آن با عامل در زمان؛
[۱۵] . سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر؛ البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، دار الحکمة،۱۳۷۶هـ.ش، چاپ چهارم، ص۱۸۴.
از این رو لفظ "مساعدة" در مثال «ساعَدْتَنِی الیومَ لِمُساعِدَتِی إیّاک غَداً»؛ مجرور به "لام" شده و نصب آن (ساعَدتَنِی الیومَ مُساعِدَتِی إیّاک غَداً) بنا بر مفعول له جایز نیست؛ زیرا زمان در "ساعَدتَنِی" (امروز) با زمان در "مُسَاعِدة" (فردا) اتحاد ندارد.

۸ - حروف دال بر تعلیل



در صورت عدم تحقق یکی از این شروط مذکور، نصب مفعول له جایز نبوده و در این صورت جر آن به حروف تعلیل ضروری است. این حروف که در کلام بر تعلیل دلالت دارند عبارت‌اند از:
[۱۶] . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۸۸.

الف. "لام"؛ مانند: «جِئتُکَ لِلسمنِ ».
ب. "فی"؛ مانند: «دَخَلَت إمرأةٌ النارَ فِی هِرَّةٍ حَبَسَتهَا ». «زنی به خاطر گربه‏ای که حبس کرده بود در آتش افتاد»
ج. "الباء"؛ مانند: «فَأَهلَکنَاهُم بِذُنُوبِهِم». «آنان را به خاطر گناهانشان نابود کردیم»
د. "مِن"؛ مانند: «وَ لا تَقتُلُوا أَولَادَکُم مِن إملَاقٍ نَحنُ نَرزُقُکُم وَ إیّاهُم ».«و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید؛ ما آنها را و شما را روزی می@دهیم؛ کشتن آنها گناه بزرگی است»
ذکر این نکته قابل توجه است که در صورت عدم تحقق شرایط نصب مفعول له و جر آن به حروف تعلیل، مفعول له اصطلاحی نبوده و در اعراب آن تعبیر "جار و مجرور" به کار می‌رود.
[۱۹] . ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل؛ شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، انتشارات لقاء، چاپ اول، ۱۳۷۵هـ.ش، ج۱، ص۱۸۵.


۹ - حکم اعراب در مفعول له



حکم اعراب در مفعول له با توجه به وجود شرایط نصب و عدم آن بر دو گونه است:

۹.۱ - جواز نصب و جر


در صورت وجود شرایط مذکور در نصب مفعول له، نصب آن بنابر مفعول له و جر آن به حروف تعلیل جایز است؛
[۲۰] . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۸۹.
مانند: «لازمتُ البیتَ إستجماماً»؛ در این مثال "إستجماماً" مفعول له و منصوب واقع شده و جرّ آن (لِلإستجمامٍ) نیز جایز است.

۹.۲ - وجوب جر


در صورت عدم وجود شرایط مذکور در نصب مفعول له، جرّ آن به حروف تعلیل واجب است؛
[۲۱] . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۸۹.
مانند: «سَرَّتنِی أَشجَارُها لِثِمَارِها»؛ در این مثال لفظ "ثمار" به جهت مصدر نبودن، شرط نصب مفعول له را نداشته از این رو مجرور به حرف جرّ "لام" شده است.

۱۰ - عامل نصب مفعول له



با توجه به منصوب بودن مفعول له که از تعریف اصطلاحی آن نیز معلوم می‏شود، عامل نصب آن
[۲۲] الشرتونی، رشید؛ مبادی العربیة قسم النحو، قم، دار العلم، ۱۴۲۰هـ. ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۲۲.
بر دو گونه است:

۱۰.۱ - منصوب به نزع خافض


بعضی از عالمان نحو مفعول له را منصوب به عامل قبل ندانسته بلکه آن را منصوب به نزع خافض می‌دانند.
[۲۳] . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۸۹، پ۱.


۱۰.۲ - فعل


فعل؛ مانند: «تَحَفّظتُ فِی کلامِی خَشیةَ الزَللِ»؛ در این مثال "تَحَفّظتُ" عامل نصب و فعل است.

۱۰.۳ - شبه فعل


شبه فعل؛مانند: «الجُلوسُ فی المَسجِد انتظارَ الصّلاةِ عبادةٌ»؛
[۲۵] الصفایی بوشهری، غلامعلی؛ بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۷۱.
در این مثال "الجُلوس" عامل نصب و شبه فعل است.

۱۱ - اشکال مفعول‏ له



مفعول له در کلام به سه شکل به کار می‌رود که در ادامه ضمن بررسی هر یک به حکم اعراب آنها نیز اشاره می‌شود:

۱۱.۱ - مقرون به ال


مقرون به ال؛ مانند: «أجْلِسُ بینَ الأصدقاءِ الصلحَ»؛ در این مثال "الصلحَ" مفعول‏ له و مقرون به "ال" واقع شده است. این شکل از کاربرد، بیشتر به صورت مجرور واقع می شود. «نشستن در مسجد به انتظار نماز عبادت است».

۱۱.۲ - مضاف


مضاف؛ مانند: «تَحَفّظتُ فی کلامی خشیةَ الزللِ»؛ در این مثال "خشیةَ" مفعول‏ له و مضاف واقع شده است.

۱۱.۲.۱ - اعراب این شکل


در این شکل از کاربرد، اعراب به دو نحو جایز است:
[۲۷] . الصبان، محمد بن علی؛ حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۴۷.

الف. نصب؛ مانند: «تصدَّقتُ إبتغاءَ مرضاةِ الله».
ب. جر؛ مانند: « تصدَّقتُ لإبتغاءِ مرضاةِ الله».

۱۱.۳ - مجرد از ال و اضافه


مجرد از "ال" و اضافه؛ مانند: «زرتُ المریضَ اطمئناناً عَلیهِ»، در این مثال "اطمئناناً" مفعول‏له و مجرد از "ال" و اضافه واقع شده است.
[۲۸] . الصبان، محمد بن علی؛ حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۴۷.

این شکل از کاربرد، شایع بوده و بیشتر به صورت منصوب واقع می‌شود.
[۲۹] . ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل؛ شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، انتشارات لقاء، چاپ اول، ۱۳۷۵هـ.ش،، ص۱۸۷.


۱۲ - مفعول‏له در قرآن



۱. آیه «وَ إمّا تُعرِضَنَّ عَنهُمُ ابتِغَاءَ رَحمَةٍ من رَبِّکَ تَرجُوهَا فَقُل لَهُم قَولَاً مَیسُورًا»؛
[۳۰] . الشرتونی، رشید؛ مبادی العربیة قسم النحو، قم، دار العلم، ۱۴۲۰هـ. ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۲۲.
(و هرگاه از آنان روی برتابی، و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشی، با گفتار نرم و آمیخته با لطف با آنها سخن بگو)؛ در این آیه شریفه "ابتِغَاءَ" مصدر منصوب و مفعول‏ له واقع شده است.
[۳۲] . صافی، محمود بن عبدالرحیم؛ الجدول فی إعراب القرآن، بیروت، دارالرشید مؤسسة الإیمان، ۱۴۱۸هـ.ق، چاپ چهارم، ج۱۵، ص۵۰.


۱۳ - مفعول‏ له در حدیث



حدیث «و قال صلی الله علیه و آله: الجُلوسُ فی المسجِد انتظارَ الصّلاةِ عبادةٌ ما لم یُحدِثْ قیل: یا رسولَ اللهِ: و ما الحَدَثُ؟ قال صلّی الله علیه و آله: الاغتیاب»؛ (پیامبر اسلام فرمودند: نشستن در مسجد به انتظار نماز عبادت است تا حدثی از او سر نزده، پرسیدند: یا رسول الله حدث چیست؟ فرمود: غیبت)؛ در این حدیث شریف "انتظارَ" مصدر منصوب و مفعول‏له واقع شده است.

۱۴ - اصول مفعول‏ له




۱۴.۱ - تأخر مفعول‏له از عامل


اصل در کاربرد مفعول‏ له این است که بعد از عامل خود ذکر شود اما گاهی با این اصل مخالفت شده و بر عامل مقدّم می‌شود.
[۳۴] . طهرانی، سید هاشم؛ علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الأنبیاء، ۱۳۹۰هـ. ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۶۲.


۱۴.۱.۱ - حکم تقدم مفعول‏له بر عامل


حکم تقدم مفعول‏ له بر عامل به دو گونه است:

۱۴.۱.۲ - امتناع تقدم بر عامل


در صورتی که "مفعول‌ له"، محصورفیه واقع شود تقدم آن بر عامل جایز نیست؛
[۳۵] . الصفایی بوشهری، غلامعلی؛ بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۷۳.
زیرا در صورت تقدم، معنای حصر از کلام فهمیده نمی¬شود؛ مانند: «وَ مَا أرسَلناکَ إلّا رَحمَةً لِلعَالمِینَ»؛ «ما تو را جز رحمت جهانیان نفرستادیم».در این آیه شریفه "رحمةً" مفعول‏له واقع شده که به جهت رساندن معنای حصر، متاخر از عامل خود (أرسلنا) آمده است.

۱۴.۱.۳ - جواز تقدم بر عامل


تقدم مفعول له بر عامل در غیر از موارد امتناع تقدم، جایز است؛
[۳۷] . الغلایینی، مصطفی؛ جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵هـ. ق، چاپ اوّل، ص۴۲۳.
مانند: «طلباً للنزهةِ رکبتُ الباخرةَ»؛ در این مثال "طلباً" مفعول‏له است که بر عامل خود "رکبت" مقدّم شده است.

۱۴.۲ - ذکر عامل مفعول‏ له


اصل در عامل مفعول‏ له این است که در کلام ذکر شود اما گاهی در صورت دلالت قرینه بر آن، حذف می¬شود؛
[۳۸] . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۹۱.
مانند: «هدیً للناسِ» در جواب کسی که سوال کرده است: «لِماذا أُنزلَ القرآنُ؟»؛ در این مثال "هدیً"، مفعول‏ له است که به علت وجود قرینه (وقوع در مقام جواب از سوال)، عامل آن (أنزل) حذف شده است.

۱۴.۳ - ذکر مفعول ‏له در کلام


اصل در مفعول‏ له ذکر آن در کلام است اگرچه در مواردی حذف آن با وجود قرینه و غالبا قبل از مصدر تأویل رفته به حرف "أنْ"، جایز است؛
[۳۹] . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۹۰.
[۴۰] الصفایی بوشهری، غلامعلی؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ص۱۷۳.
مانند: «یُبَیِّنُ اللهُ لَکُم أن تَضِلُّوا»؛ «خداوند برای شما (احکام خود را) بیان می‌کند تا گمراه نشوید». در این آیه شریفه لفظ "کراهةً"، مفعول له محذوف و تقدیر عبارت "کراهةً أن تضلُّوا" بوده است.
ذکر این نکته قابل توجّه است که مصدر تاویل رفته، مضاف‌الیه مفعول له بوده که با حذف مفعول له جانشین آن شده و در محلّ نصب است.
[۴۲] . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۹۰، پ۱.


۱۴.۴ - عدم تعدد در مفعول‏ له


در فرض عامل واحد، تعدد در مفعول‏ له ممکن نیست؛ از این رو در این فرض اکتفا بر مفعول‏ له واحد ضروری است؛ ذکر این نکته قابل توجه است که عطف بر مفعول له و بدل آوردن از آن جایز است.
[۴۳] .حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۹۱.
زیرا تنها علت واحد می‏تواند سبب وجود شیء واحد واقع شود و از طرفی سبب واحد، تنها مسبب واحد را ایجاد می‏کند.
[۴۴] . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۹۰، پ۲.
بعضی با این اصل مخالفت کرده و تعدد در مفعول له را در فرض عامل واحد جایز دانسته و دلیل را این گونه بیان کرده‌اند که برای یک فعل انگیزه‌ها و علّت‌های ناقصه‌ی مختلفی وجود دارد؛ از این رو نظر کسانی که گفته‌اند در فرض عامل واحد، تعدد در مفعول له ممکن نیست باطل بوده و از این توهم ناشی می‏شود که مفعول له را علّت تامّه دانسته‏اند در حالی که چنین نیست.
[۴۵] .طهرانی، سید هاشم؛ علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الأنبیاء، ۱۳۹۰هـ. ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۶۲.


۱۵ - پانویس


 
۱. . ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم؛ لسان العرب، قم، نشر أدب الحوزة، ۱۴۰۵ ه.ق، ج۱۱، ص۵۲۸، ماده‌ی فعل.    
۲. . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۸۸.
۳. .الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی؛ شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دار المجتبی، ۱۴۳۱ه.ق، چاپ اول، ج ۱، ص۵۰۸.    
۴. . الجامی، عبدالرحمن بن أحمد؛ الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۲۳.
۵. . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۳۷.
۶. الصفایی البوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۷۱.
۷. الصبان، محمد بن علی؛ حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۴۳.
۸. . ابن هشام، عبدالله بن یوسف؛ شرح قطر الندی و بل الصدی، رضوی، ۱۳۸۳هـ ق، چاپ یازدهم، ص۲۲۶.
۹. . الجامی، عبدالرحمن بن أحمد؛ الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۲۳.
۱۰. الصفایی بوشهری، غلامعلی؛ بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۷۲.
۱۱. . الجامی، عبدالرحمن بن أحمد؛ الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۲۳.
۱۲. الجامی، عبدالرحمن بن أحمد؛ الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۲۳.
۱۳. . الصبان، محمد بن علی؛ حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۴۴.
۱۴. . سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر؛ البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، دار الحکمة،۱۳۷۶هـ.ش، چاپ چهارم، ص۱۸۴.
۱۵. . سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر؛ البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، دار الحکمة،۱۳۷۶هـ.ش، چاپ چهارم، ص۱۸۴.
۱۶. . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۸۸.
۱۷. الأنعام/سوره۶، آیه۶.    
۱۸. الإسراء/سوره۱۷، آیه۳۱.    
۱۹. . ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل؛ شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، انتشارات لقاء، چاپ اول، ۱۳۷۵هـ.ش، ج۱، ص۱۸۵.
۲۰. . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۸۹.
۲۱. . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۸۹.
۲۲. الشرتونی، رشید؛ مبادی العربیة قسم النحو، قم، دار العلم، ۱۴۲۰هـ. ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۲۲.
۲۳. . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۸۹، پ۱.
۲۴. .الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی؛ شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دار المجتبی، ۱۴۳۱ه.ق، چاپ اول، ج۱، ص۵۰۷.    
۲۵. الصفایی بوشهری، غلامعلی؛ بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۷۱.
۲۶. .الحرانی، ابی محمد حسن بن علی؛ تحف العقول عن آل الرسول، تهران، کتابچی، ۱۳۷۸، چاپ هفتم، ص۴۶.    
۲۷. . الصبان، محمد بن علی؛ حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۴۷.
۲۸. . الصبان، محمد بن علی؛ حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۴۷.
۲۹. . ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل؛ شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، انتشارات لقاء، چاپ اول، ۱۳۷۵هـ.ش،، ص۱۸۷.
۳۰. . الشرتونی، رشید؛ مبادی العربیة قسم النحو، قم، دار العلم، ۱۴۲۰هـ. ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۲۲.
۳۱. الأسراء/سوره۱۷، آیه۲۸.    
۳۲. . صافی، محمود بن عبدالرحیم؛ الجدول فی إعراب القرآن، بیروت، دارالرشید مؤسسة الإیمان، ۱۴۱۸هـ.ق، چاپ چهارم، ج۱۵، ص۵۰.
۳۳. .الحرانی، ابی محمد حسن بن علی؛ تحف العقول عن آل الرسول، تهران، کتابچی، ۱۳۷۸، چاپ هفتم، ص۴۶.    
۳۴. . طهرانی، سید هاشم؛ علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الأنبیاء، ۱۳۹۰هـ. ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۶۲.
۳۵. . الصفایی بوشهری، غلامعلی؛ بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۷۳.
۳۶. .انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۰۷.    
۳۷. . الغلایینی، مصطفی؛ جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵هـ. ق، چاپ اوّل، ص۴۲۳.
۳۸. . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۹۱.
۳۹. . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۹۰.
۴۰. الصفایی بوشهری، غلامعلی؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ص۱۷۳.
۴۱. .النساء/سوره۴۴، آیه۱۷۶.    
۴۲. . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۹۰، پ۱.
۴۳. .حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۹۱.
۴۴. . حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۹۰، پ۲.
۴۵. .طهرانی، سید هاشم؛ علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الأنبیاء، ۱۳۹۰هـ. ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۶۲.


۱۶ - منبع



پژوهه.    




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.